سی و هفت
يكشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۰۳ ق.ظ
دارم فکر میکنم قرصم رو بخورم و بخوابم یا بیدار بمونم و درس بخونم. خسته نیستم اما سردرد و بی قرارم. دیشب رو به مستی و سر خوشی و امروز رو به قهوه خوردن و سردرد گذروندم. غروب جلوی مرغ فروشی ماشین رو انداختم توی جوب و در جواب پسری که با خنده میگفت در میاد به نظرت؟ گفتم اگه شما کنار وایسی آره احتمالا. تو دلم گفتم خدایا ضایم نکن و به یاد رانندگی تو دشت و بیابون کلاچو گرفتم و پامو گذاشتم رو گاز و کلاچو ول کردم. تیک آف پر سر و صدایی کرد و اومد بیرون. دلم نیومد پوزخند قبل پسره رو بی جواب بذارم و شیشه رو دادم پایین که گفت کاش شمارهتو بدی خندیدم و گفتم خیلی کوچولویی هنوز و رفتم. و حتی خودمم کیف کردم با حرکتم!
ملوی کوچولوی چاقالو منتظر من و بیشتر از من، منتظر غذا نشسته بود. بوسیدمش و چلوندمش و براش غذا گذاشتم. به مامان اینا که از صبح مدام ریجکت شده بودن و آبجی و سپیده و آیدا زنگ زدم و خریدارو جا دادم همزمان. برای ورزش یه ساعته زیادی خسته بودم و لش کردم رو کاناپه و ملو هم سر گذاشت روی پام و خوابید. و تا الان به همین حالت باقی موندیم و فکر میکنم که چیکار کنم و چیکار نکنم.
چیکار نکنم ها شامل، سیگار نکشیدنه و بیرون نرفتن و با کسی حرف نزدن! چون که سیگار رو کم کم باید ترک کرد و ساعت دوازده تنها بیرون نباید رفت و حرف نباید زد به این دلیل که گور بابای همه، حوصله داری؟
چیکار کنم ها اما میتونه کلونازپام خوردن و خوابیدن باشه، چون میزان کافئین موجود در بدنم بیشتر از اونه که به راحتی بخوابم. میتونه ورزش کردن باشه، چون که بعد مدت ها که درد ناشی از میوم تنبلم کرده بود، ده روزی میشه باز که شروعش کردم و امروز وقت نشده کش بیام خودمو! میتونه درس خوندن باشه چون که یک ماه از دو ماه جراحی داره تموم میشه و من همچنان دارم مقاومت میکنم در برابرش. و در آخر میتونه به همین روند لم دادن رو کاناپه ادامه پیدا کنه تا در نهایت ببینم چی میشه.
اما میدونی؟ قضیه اینه که مسئله این نیست که چیکار کنم و چیکار نکنم! قضیه اینه که میشه کرونا باشه و هیشکی پیشت نباشه و هیشکاری نکنی. و میشه که خبرا رو دنبال نکنی و تو زندگی خودت محو بشی. میشه از این و اون خبر نگیری و به یک نفر بودن خو بگیری. شاید خیلی زمان نیاز باشه، اما در نهایت دوباره پاهات کمی جون میگیره. اضطراب و غمت کمتر میشه. دوستات و خونوادهت و جامعه رو یکم که ازشون فاصله بگیری، و بعد برگردی با حال بهتری کنارشون ادامه میدی. چون که ادامه دادن این روزا سخت شده خیلی و تو چند وقت یک بار باید بیای رو سطح آب غوطهور بشی و هیچ کاری نکنی، و هیچجا رو نیگا نکنی و فقط نفس بکشی وگرنه اون ته مه ها غرق میشی، قبل از اینکه فکرشو بکنی.
- ۹۹/۰۸/۲۵
چه جواب تمیزی دادی، باریکلا :))
آخی ملو 3>