در من نهفته گویا، یک دایناسورِ خوب

آخرین مطالب

چهل و یک (برای پدربزرگ)

چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۷ ب.ظ
برای من پدربزرگ یعنی باباحاجی. باباحاجی من، پیرمرد خوشتیپ و خوش استایل من، کت و شلوار می‌پوشید و پالتو و بارونی های بلند و کلاه کپ فرانسویش رو سرش میذاشت. با عصای چوبیش و عینکی که همیشه روی چشمش بود. باباحاجی من و کتاب‌های قطورش که رو رحل میذاشت و میخوند؛ حالا اما دیوان شمسش پیش من جا مونده و بی خداحافظی رفت. برای من اما، همیشه قصه‌هاش، نصیحتاش، خاطره‌هاش به روشنی روز میمونه. باباحاجی من صبح امروز تو بیمارستان دور از من رفت. آخرین تصویرش برای من قدم زدنمون توی حیاط خونه‌شون بود. آخرین درخواستش ازم رسوندن سلامش به امام‌رضا بود. آخرین باری که بهم زنگ زد و گفت پس کی دکتر میشی برمیگردی بابا؟ سه هفته پیش بود.
باباحاجی من وقتی رفت که نشد ببینمش، ببوسمش، و اون بگه حمید چه دختر لوسی تربیت کرده و بخنده. روزی رفت که هیچ پروازی به سمت خونه نبود و هیچ مراسمی نمیشد گرفت. موندم مشهد و کاش بغضی که گلوم رو خراش میده می‌شکست. موندم مشهد و مقاله‌م رو یه خط درمیون ترجمه میکنم چون بابا گفته خونه نیا. چون مامانت مریضه. چون هیچ مراسمی نیست. و خواهرت بارداره. و تو بیای چیکار کنی وقتی با خیال راحت نمیتونیم همو بغل کنیم حتی. مگه ما که اینجاییم پیش همیم که بیای؟ بمون و از خودت مراقبت کن. با دو تا پرواز، تو سه تا شهر؟ بذار نگرانت نباشم بابا.
و من کاش بغضم می‌ترکید و تو این شیش سال من سه نفر رو از دست دادم در حالیکه نمیدونستم دفعه بعد که برمیگردم نیستن.
باباحاجی من رفت و یک شب یلدای دیگه دور سفره پر از میوه‌شون، یک هفت سین دیگه و بالای سفره نشستن و عیدی دادنش، لبخند و صدای گرمش، مهربونی و حمایتی که پشتمون گرم بود بهش، حسرت شد. باباحاجی من همیشه دعا کرد تا لحظه آخر عمرش رو پای خودش باشه، بعد از مرگ زن‌عمو دعا کرد دیگه مرگ جوونای خونواده‌ش رو نبینه؛ و کاش بترکه بغض من. سپیده رو راهی کردم خونه‌ش. کنار شومینه زانو هام رو بغل کردم. دیوان شمسش رو نگاه میکنم و من حتی از مرگش هم دورم و باورم نمیشه.
  • تی رکس

نظرات  (۵)

  • هیـ ‌‌‌ـچ
  • متأثر و متأسف شدم تی‌رکس جان، واقعاً و از اعماق قلبم تو غمت شریکم... خدا به همه‌تون صبر بده و روح اون بزرگوار هم شاد باشه و بهشت برین جایگاهش...

    پاسخ:
    ممنونم ازت :)
  • شهـــ ـــرزاد
  • ای جانم

    روحشون شاد باشه عزیزم :'(

    پاسخ:
    ممنونم ازت

    بند بند وجودم لرزید 

    دلم میخواست ته ش خوب باشه

    روحشون شاد

    پاسخ:
    اره منم منتظر بودم خوب شه..
    ممنونم
  • محبوبه شب
  • متاسفم

    تسلیت میگم..

     

    خدا رحمتشون کنه 

    پاسخ:
    ممنونم از لطفت

    تسلیت میگم عزیزم...چقدر دور بودن ها رو کشیدیم تا غم هامون...کاش کمتر میشدن یا غم ها یا دور بودن ها

    پاسخ:
    ممنونم
    اره اما فکر نکنم!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی