در من نهفته گویا، یک دایناسورِ خوب

آخرین مطالب

بیست

دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۰۳ ق.ظ
ویدئو کال رو جواب میدن و یه صفحه سیاه جلوم ظاهر میشه. مامان نگران شده از اینکه دوازده شب بهش زنگ زدم همین که صورت خندون منو میبینه میگه زهرمار دختره‌ی بیشعور. میخندم و میگم حالا هف هش ده بار بیدارت کردم مامان جان، بداخلاقی چرا؟ از همون صفحه تاریک صدای بابا میاد که دختر تو همون موقعم که خونه بودی نصف شب خرطوم فیلت رو میگرفتی و کشون کشون با خودت میاوردیش اتاق ما میخوابیدی، حالام ولمون نمیکنی؟ خنده‌م میگیره. راست میگه. فیل خاکستریم که حالا رنگ و رو رفته شده و خرطومش وا رفته بس که شسته شده و رنگ چشاش رفته گواه ماجراست. میگم عه وا خاک به سرم شما چرا پیش هم خوابیدین؟ و ته دلم ذوق میکنم حقیقتا. من سالها شاهد طلاق عاطفیشون بودم و حالا که مامان رو به زور فرستادم پیش روان‌پزشک و بابا رو غیرمستقیم تحت مشاوره‌ی خودم (!) قرار دادم، نباید کیف میکنم از نتیجه‌ی این تلاش بعد از یک سال؟ بابا در جواب حرفم میگه یعنی هنوز فکر میکنی بچه فقط با دعای پدر و مادر تولید میشه؟ و من غش میکنم از خنده و مامان فحش میده و بیشعوری جفتمون رو علنا بیان میکنه و من میگم خب پس مزاحم نباشم شیطون بلاها و قبل از اینکه سر اینکه این دختره‌ی چش سفید به کی رفته دعواشون شه قطع میکنم.
حالم اما.. حالم حال کسیه که داروی ضدافسردگیش رو قطع کرده، کشیک تا کشیک از خونه بیرون نمیره، وقتش رو با کتاب و فیلم و درس پر میکنه، خوشحال از وجود بچه گربه‌‌ی نازشه و دلخوش به خونواده ای که بعد از چند تا بحران جدی دو سال اخیر حالا که حالشون خوبه مدام دل به دلش میدن و اونو باعث این صلح میدونن.
فکرم اما.. فکرم این روزا از کنترل خارج شده. نه به طرز خطرناک یا هولناکی. از کنترل خارج شده و تغییر کرده! و اونقدر فاصله گرفته از محیط و ادمای اطرافم که از درکشون عاجز شدم. بخشی از فکرم هم در گیر ‌و دار رفتنه. از ایران رفتن که رو که مطرح کردم، خواهرم گفت تو غلط میکنی از اینی که هستی دور تر شی. مامانم گفت خونواده‌ت چی؟ ازدواج و بچه دار شدن چی؟ داداش کوچولو گفت برو و صب کن منم بیام! و بابا، مثل همیشه فکر کرد و بعد گفت تا هر کجا که بخوای پر و بال بگیری و هر جای دنیا بخوای درست رو ادامه بدی حمایتت میکنم، اما دلم میخواد اگه رفتی هم، در نهایت برگردی و اینجا زندگی کنی. و من حس همه‌شون رو فهمیدم، این وسط تنها چیزی که داره محو میشه حس خودمه. منی که هر روز با دیروزم متفاوتم
  • تی رکس

نظرات  (۱)

میشه بابا رو از طرف من ببوسی؟:))

پاسخ:
اگه دیدمش حتما :)) منتها نه اونا میان نه من میرم حالا حالاها

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی