۰۲
شهریور
۹۹
گاهی چند وقت بعد از انتشار یه پست، وقتی میخونمش، میبینم چقد غمگین بودم!
برای همینه همش رو عین آب خوردن دیلیت میکنم. چون که دلم نمیخواد مرورش کنم هیچ وقت
- ۴ نظر
- ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۲۳
پستی که نوشتم اونقدر پر از حس نفرت، بغض، ناراحتی و خشم بود که خودم هم نتونستم تحملش کنم! اما خلاصه، سایهی سیاه ادم هایی که تو زندگیم بودن و هستن امروز اونقدر سنگین بود که ملو رو پشت در اتاق گذاشتم و خزیدم توی تخت، به امید اینکه با حال بهتری بیدار شم! بیدار شدم اما نه با حال بهتر. دست دراز کردم که شاید دستی، دستم رو بگیره و بهم بگه تو روزای بدتر از اینم گذروندی، و تو همون روزا هم لبخند نرفت از لبت. اما رونده شدم. احتمالا نه به عمد اما بد موقع. اونقدر بد موقع که من میخوام چند روزی به خودم وقت بدم. پر انرژی نباشم، خونهم مرتب نباشه و درش به روی کسی باز نباشه، لبخند به لب نیارم و به کسی صبح بخیر نگم. شاید این بد حال بودن و بیرون ریختن علائمم دردی که به جونم افتاده رو سبک کنه کمی.